گمنامی با طعم شهرت

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنامی با طعم شهرت

دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید
رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش
و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او
و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده...
من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است
پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم
چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه...
و این گونه التحابم آرام می شود...

آخرین مطالب
  • ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۶ دلم...
  • ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۳ حرف...
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰ عشق!!!
آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۴:۵۱ - حسین بوذرجمهری کجا؟ :/

مینی بوس

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۳۱ ب.ظ

ظهر بود ساعت 2

حسابی گرم بود ...بخاطر وفات ام البنیین کامل مشکی پوشیده بودم ...شال مشکی با چادرآستین دار جلوبسته با آستین های کار شده که شکل ظاهری بنده را شبیه به افراد تازه مسلمان لبنانی میکرد...

وارد مینی بوس شدم زیر نگاه های عجیب مردم...در ردیف سوم نشستم...کتاب آوینی را دراوردم وشروع کردم به خواندن...غرق در کتاب بودم که با صدای زنانه ای سرم را بالا آوردم

-الهی به امید تو...

نگاهم را از کتاب برداشتم همه ی مینی بوس پرشده بود واین زن و مادرپیرش برای نشستن برروی صندلی های وسط جابه جا می شدند...پیرزن در کنار من جاگرفت و اصرار داشت که مینی بوس بایستد تا فرزندانش به این سرویس برسند...راننده کم کم راه افتاد و پیرزن همچنان حرف میزد ...گاهی مرا مخاطب قرار میداد وحرفی میزد...مینی بوس ایستاد و یک مرد و یک پسر و دو دختر کوچک سوار شدن آن دو مرد جلوی مینی بوس جاگرفتند و دخترهای کوچک به سمت خانم میان سال و مادر بزرگشان دویدند...دختر کوچکتر موهای قهوه ای داشت که با یک تکه تورسبز بسته شده بود...و موهای جلویش-که کوتاه تربود-توی صورتش ریخته بود و لباس بهم ریخته...نگاهی به دخترک-که نیم رخ جلوی من ایستاده بود-کردم و توی دلم گفته :عجب مادری داره که بچه اش این شکلی بیرون آمده است!!!دخترک سرش را برگرداند نگاهم به صورتش افتاد...پر بود از زخم...کامل مشخص بود که روی زمین کشیده شده بود(دلم بدجور لرزید)

مادر بزرگ انها که کنار من نشسته بود نگاهی به من کرد در حالی که تردید داشت که ما من حرف بزند یا نه شروع کرد:

-دخترم چند روز پیش تصادف کرده ضربه مغزی شده ...این دخترشم بوده(اشاره کرد به سمت دختر کوچک تر)خداروشکر چیزیش نشده!!!

وای دلم ریخت....گریم گرفت...چقدر زود قضاوت کردم...مادر دخترک بیمارستان بود...

اعصابم از دست خودم خورد شده بود هم از این که چرا زود قضاوت کردم و هم این که چرا یک پیرزن صندلی وسط بشیند و من جوان بر روی صندلی راحت...

فکر میکردم اگر به او بگویم بیاید و جای من بنشیند ریا کرده ام ....خودنمایی کرده ام...اعصابم بدجور از خودم بهم ریخته بود...تا اینکه دل به دریا زدم

-مادر جان اگه جاتون ناراحته بیاین جاتونو با من عوض کنین؟؟؟

پیرزن که انگار توقع نداشت از من همچین چیزی بشنود گفت:بله؟؟؟

جمله را تکرار کردم ...پیرزن لبخندی زد و گفت:نه خوبه دست شما درد نکنه...

و شروع کرد از دخترش و بخش به قول خودش آنسیون صحبت کردن من هم به به حرف هایش گوش میدادم و گاهی با لفظ قلم تمام(طبق عادت)جوابی میدادم وانگار که پیرزن از حرف هایم چیزی نمی فهمید سری تکان میداد و نگاهش ا به جلو می دوخت...

وای چقدر از خودم بدم آمد .....در دلم تا توانستم به خودم فحش و بدو بیراه گفتم:

(خاک توسرت چرا با این بنده خدا این جور حرف میزنی؟چرا کلمات گنده گنده به کار میبری؟؟؟وای خاک توسرت کنن که نمیتونی مث آدم معمولی حرف بزنی....همینه که همه در برخورد اول بهت میگن مغرور...و....)

اعصابم بهم ریخته بود که گوشیم را بیرون آوردم و هدفون را وصل کردم که میثم مطیعی جدید را گوش کنم....که پیرزن نگاهی به من کرد و بعد نگاهی به عکس اقای روی صفحه گوشی و بعد با تعجب پرسید:شارژ میشه؟؟

لبخدی زدم و گفتم :نه مادر جان میزارم تو گوشم:)

پیرزن پیاده شد و من ماندم و یک دنیا شرمندگی و عصبانیت از خودم....

-پ.ن.1:همه در دید اول منو مغرور فرض میکنند ولی بعد نظرشون عوض میشه ...دیگه از بس بهم گفتن مغرور عادت کردم ودر پی عوض کردن نظرشون...خدا که میدونه بسه!!!

-پ.ن.2:اصلا خودموقبول ندارم

-پ.ن.3:برای من و تصمیم بزرگم دعا کنین

۹۳/۰۱/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
ملت- حب

نظرات  (۶)

سلام
گاهی پیش میاد که ما هم زود قضاوت کنیم اما باید حواسمون و جمع کنیم
بنظرم برای اینکه مغرور فرض نشید باید تمرین کرد هر چند نیستید ، باید خودتون و شبیه کسایی کنید که مغرور فرض نمیشن ، یه مدتی وقتی اینطور بشه کم کم ظاهر امر هم تغییر میکنه
انشاء الله عاقبت بخیر بشید و دعا میکنیم برای تصمیم بزرگتون
یا علی

سلام عزیزم.

فرشته روزی آرزوی فرشته شدنت رو داشت و حالا فرشته به تمام معنا رو  قدکشیده جلوی خودش میبینه ولی یه نصیحت از من بگیر: طوری رفتار کن که مردم وقتی میبیننت بجای غرور مهروعطوفت به دلشون بشینه ب قول دوستمون غروربدنیست اماآدم باید بقدری غرور داشته باشه که ن زیر پای کسی له بشه ن کسی رو زیر پاش له کنه!

دوست عزیزم اینو بدون که اصل اطرافیانتند،با دوست بودن با یکی دو تا آدمو به خیرنمیرسونه سعی کن همین که گفتم با همه دوست باشی یعنی به جای اینکه فقط خودتوشبیه فرشته ها کنی بشی یه فرشته عارف عاشق!کسی باش که بجای یکی یا یچیزی  همه رو درنظرداشته باشی و زیرپر وبال مهربونیت بگیری

برات خیلی آرزوی موفقیت میکنم .درپناه حق

یا رضا(ع)

..سلام علیکم..
شیعه یامحب؟؟؟هدف تویی..به روزم .
عاقبتتون بخیر.
سلام
نظرتون تو وبلگم بدجور دلمو لرزوند

متن خوبی بود

کسی بهتون گفته بود استعداد داستان نویسی خوبی دارید؟ شروعش مخصوصا
سلام علیکم...
غرورخیلی خوب وخیلی مفهوم عمیق وارزشی داره...ودامنه اش بسیار وسیع است...عاشوراراکمی بررسی کنی معنای اصلی غروررامیگیری...ولی متاسفانه این کلمه مقدس درزبان ما نابجا استفاده میشه...اونکه نکوهیده ست غد بودنه(که دررنجاندن دیگران ودل شکستن وخودبزرگ بینی و....خلاصه میشه)قاضی روزهای حیات وروزجزا مردم نیستن که ...بزارهرچی دلشون میخوادبگن...ولی خوب خودته بررسی میکنی وخیلی خوب میدانی نقص ازکجاست...حالاکه برنواقص واقف شدی باید شروع به اصلاح کنی ومن برای فرجت همین العان دعاکردم....
راستی شما باسرزدن به ماخوشحال نمیشی...هرازگاهی یادی ازما کن خواهرم.
عاقبتتون بخیر.
واااااااااااااای خوشا بحال آنکه خوشی این دنیا را به بهشت فروخت

با سلام و عرض خسته نباشید خدمت شما بروز هستیم دوست عزیز خوشحال میشم تشریف بیارید خاک پاتون هستیم
دوست عزیز لیاقت داشت وبمون تبادل لینک هم در خدمتتون هستم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">