گمنامی با طعم شهرت

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنامی با طعم شهرت

دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید
رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش
و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او
و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده...
من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است
پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم
چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه...
و این گونه التحابم آرام می شود...

آخرین مطالب
  • ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۶ دلم...
  • ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۳ حرف...
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰ عشق!!!
آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۴:۵۱ - حسین بوذرجمهری کجا؟ :/

۱ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

۰۱:۲۵۱۹
بهمن

این روزها ن حال نوشتن دارم و نه حتی حال خواندن کتاب زندگیم درگیر یک سری کارهایی است ک اگر بگویم کار حسابش نمیکنی ولی هست وحرفی ندارم بزنم فقط ازین روال داغون زندگی خستم 

یادم می آید تابستون امسال درماه مبارک رمضان زندگیم آنچنان روالی پیدا کرده بود ک وقتی رمضان تمام شد انگار روال خوب زندگی هم باید حداحفظی میکرد و میرفت.

شب ها تا ساعت 2باخدای خود بودم

سحرهابیدار میشدم و تا1ساعت باز با خدای خود بودم

سر ساعت 7.5صبح بیدار میشدم ودر اوج گرما با خط میرفتم سرکاری ک با عشق انجامش میدادم و دراوج گرما با مغنعه ای خیس عرق با خط ساعت1.5ظهر باز میگشتم .تقریبا وقتی به خانه میرسیدم زبانم از تشنگی به گلویم میچسبید با این حال باز میخوابیدم و کتاب دست میگرفتم و میخواندم و میخواندم و میخواندم...و باز نیم ساعتی میخوابیدم و مغرب که میشد خدمت خدا میرسیدیم و بعد هم افطار و بعد هم....روال روزانه همینجور تکرار می شد

دلم ازین تکرار های خوب می خواهد...

دلم روال میخواهد...

دلم روال مثبت میخواهد...

دلم کمی ارامش میخواهد...

ملت- حب