گمنامی با طعم شهرت

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنامی با طعم شهرت

دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید
رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش
و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او
و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده...
من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است
پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم
چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه...
و این گونه التحابم آرام می شود...

آخرین مطالب
  • ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۶ دلم...
  • ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۳ حرف...
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰ عشق!!!
آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۴:۵۱ - حسین بوذرجمهری کجا؟ :/

دعوت دور از انتظار

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۷:۴۲ ب.ظ

عکس های حرم امام حسین (ع) - www.jazzaab.ir

پنج شنبه 92/12/8ساعت 5.5 :

تازه از حمام بیرون آمده بودم ساعت 6 باید برای عروسی یکی از دوستانم میرفتم و من تازه از حمام بیرون آمده بودم هنوز حوله روی سرم بود که سراغ موبایلم رفتم... 4پیام داشتم حدس میزدم که پیام ها از کیست...شماره ی ناآشنا!!!!و من....از ذوق نفسم در سینه حبس شده بود موبایلم را بغل گرفته بودم و جیغ میزدم ...حوله از سرم افتاده بود و من همچنان به جیغ زدن و دویدنم ادامه میدادم...همان بود که منتظرش بودم...باورم نمیشد

شنبه 92/12/03ساعت 9.5 صبح :

تازه کلاسم تمام شده بود که رفتم امور فرهنگی برای گرفتن مجوز چاپ نشریه و...

ساعت 10.15بود که دم چاپ خونه رسیدم ...بسته بود...تا دوازده انجا معطل بودم ...هر کسی رد میشد وچیزی نثار ما میکرد ...ماهم فقط چادرمان را بیشتر میچسبیدیم...و بلاخره دست از پا درازتر با خستگی بسیار برگشتم

یک مسابقه شرکت کرده بودم که امتحان آن دقیقا همان روز ساعت 12بود تازه رسیده بودم و از خستگی نای راه رفتن نداشتم...ولی عزمم را جزم کردم و رفتم که شرکت کنم با این که اصلا لای کتاب را باز نکرده بودم ...به سالن رسیدم ،امتحان شروع شده بود ...داخل رفتم ..جا برای یکی در میان نشستن نبود ...کنار یکی از خانم ها نشستم ...میتوانستم تغلب کنم ولی ما اهلش نبودیم،یعنی بودیم ولی از وقتی که بسیجی شده بودیم دیگه نبودیم(خدا خیر بسیج بده:)...سوالات نمره منفی داشت ولی چون نخوانده بودم بی خیال همه را زدم وسر 10 دقیقه برگه را دادم و درامدم...با خودم گفتم ما که...بگذریم رفتم اتاق فرمانده و کلی کل کل و بگومگو و در آخر هم پشتیبان فرهنگی را ترور کردم...و راهی خانه شدم

پنج شنبه92/12/08 ساعت 5.5عصر:

 از حمام بیرون آمده بودم ساعت 6 باید برای عروسی یکی از دوستانم میرفتم و من تازه از حمام بیرون آمده بودم هنوز حوله روی سرم بود که سراغ موبایلم رفتم... 4پیام داشتم حدس میزدم که پیام ها از کیست...شماره ی ناآشنا!!!!باز کردم...نوشته بود:

روی دیوار حریمت ننوشتست گنهکار نیاید...

شما در مسابقه بوی بهشت برنده شدید و...

من برنده شده بودم ....کربلا...جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ میزدم،گریه میکردم ،میخندیدم...دیوانه شده بودم دیوانه

و فقط یاد مشهد و دعایم در اولین دیدار گنبد افتادم...

هرکی کربلا میره از حرم رضا میره....باورم شد...امام رضا جواز را داده بود و من ناباورانه فقط نگاه گوشیم میکردم...

هیچ وقت نخواسته بودم وحالا که خواستم شد...ناباورانه شد

وحالا می فهمم

گر گدا کاهل بود           تقصیر صاحب خانه چیست

من لیاقت ندارم...

۹۲/۱۲/۱۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
ملت- حب

نظرات  (۱۳)

۱۶ اسفند ۹۲ ، ۱۴:۱۷ سرگرمی های یک دانشجوی مذهبی
سلام خانم محترم. منم این عید عزیز رو به شما و خانواده محترم تبریک میگم.
سلام همسنگر
ممنون از حضورتون
خوشا به سعادتون....
حتما دلتون پاک بوده که آقا بهتون نظر کرده.....
تو رو خدا با دل پاکتون تو حرم ارباب ازش بخواهید که ما رو بطلبه....

یا علی...
سلام
خوش بسعادتت که امام رضا نظری بهتون کرده..
۱۳ اسفند ۹۲ ، ۲۰:۱۰ یه بنده خدا

سلام

 

اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

 

موفق باشید

 

جواب نظراتتون داده شد

 

تشکر از لطف شما

 

در پناه الله[گل]

چشم دارم کز گنه پاکم کنند
زائر لعل عطش بارم کنند
سلام
خوش به سعادتتون که امام رضا براتو جواز حرم ارباب و صادر کردند

سلام.خوشا به سعادتتان.ما رو هم دعا کنید.
۱۲ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۵۰ یه بنده خدا

سلام

 

ملتحب محترم

وبت باحال بود

 

تشکر بهم سر زدی

جواب نظراتت رو دادم

 

موفق باشی

 

خواستی با هملینکی هم موافقم

 

در پناه الله[گل]

سلام
من هم دارم میروم ، اما مثل یک آدمی که تب دارد -خیلی شدید- مرتب سرش گیج میرود، یک جوری توی خلسه است ،درست حسابی از اطرافش چیزی نمیفهمد
درست مثل این آدم 
هستم!
امید شفا دارم فقط 
امید یک نقطه عطف برای شروع ..
امید زنده شدن...
از این دست امیدها!
دعایم کن دوست خوبم،دعایت خواهم کرد انشاءالله...
یاحق
سلام و سپاس از حضورت...موید باشی عزیزم

من دلم می خواهد
خانه ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو
هرکسی می خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست
بر درش برگ گلی می کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می نویسم ای یار
خانه ی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
"
خانه دوست کجاست؟ "
فریدون مشیری

سلام عزیزن
هم قلم خوب داری هم سعادت
همین دیشب بعد از شش ماه دوباره داشتم دیوونه می شدم
دیوونت میکنن
مبارکت باشه
ان شاالله به سلامتی بری و برگردی
راستی لینک شدین:)
سلام!
وااای خوش به حالت چقدر خووب..میشه منو هم دعا کنین؟
واحد برادران شما چیکار‌ه‌ن که شما باید بری دنبال مجوز نشریه و چاپ؟!
راستی از این مسابقه‌ها سراغ داشتین ماام خبر کنین؛-)
بازم التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">