گمنامی با طعم شهرت

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنامی با طعم شهرت

دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید
رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش
و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او
و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده...
من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است
پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم
چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه...
و این گونه التحابم آرام می شود...

آخرین مطالب
  • ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۶ دلم...
  • ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۳ حرف...
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰ عشق!!!
آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۴:۵۱ - حسین بوذرجمهری کجا؟ :/

سرمایه ای به بزرگی یک احساس

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۰۷ ب.ظ

http://axgig.com/images/28921632617087822276.jpg


جلسه داشتیم  تو سپاه !!

تا حالا همه ی جلسات در محدوده ی دانشگاه یا فوقش در بسیج ناحیه بود اما این دفعه تو سپاه بود!

تنها، برای این جلسه دعوت شده بودم ترس برم داشته بود،تاحالا وارد محیطی به این شدت مردونه نشده بودم!!!

از فرمانده خواستم کسی رو همراهم بفرسته ایشونم قبول کرد و یکی از بچه هارو فرستاد تا با من بیاد!!

کمی دیر رسیدیم ولی هنوز دور میز کنفرانس جای خالی بود پذیرایی شدیم و جلسه شروع شد

جلسه ی جالبی بود و چون محرمانه هست نمی تونم براتون بگم...:)


آخر جلسه که برای تحویل پاور های جلسه کنار استاد حاضر شدم چند سوالی که در ذهنم بود را هم از او پرسیدم

ایشون آقای نسبتا جوانی بودن...

وقتی داشتم با ایشون صحبت میکردم تمام پیشانیم از عرق برق میزد از گردنم عرق پایین می آمد...

و من همینجور که سوال می پرسیدم دستانم میلرزید

خدای من ...من که هیچ وقت انقدر خجالتی نبودم...سوالاتم تمام شد سالن کنفرانس را ترک کردیم

ولی من همینجور از خجالت خیس عرق بودم و خودم باورم نمی شد که انقدر خجالتی باشم

ولی یک چیز خیلی خوشحالم می کرد این که هنوز... ذهنم ، زبانم و روحم انقدر دست نخورده است که فقط برای سوال پرسیدن از استاد مرد...عکس العملی به این غلظت نشان می داد

و خدا رو شکر می کنم که سرمایه درونیم را برای آن کس که باید باشد ...هنوز دست نخورده گذاشته ام

سرمایه ای به بزرگی یک احساس!!!

خدایا احساساتم را دوست دارم آنها سرمایه بزرگ زندگی من هستن آنها را حفظ کن

الهی آمین...

۹۲/۱۲/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
ملت- حب

نظرات  (۷)

ای کاش این احساس هنوز زنده میموند در دلهای بعضی ادم ها...
۱۳ اسفند ۹۲ ، ۱۷:۰۴ سرگرمی های یک دانشجوی مذهبی
سلام دوست عزیز. ممنونم که بهم سر زدید. انشاءالله بازم بهم سر بزنید. یاعلی
خداروشکر
و احسنت به این عفاف
:)
الهی آمین

ثابت قدم باشید...
۰۴ اسفند ۹۲ ، ۰۹:۲۷ بهناز خانم
وقارش منو کشته (منظورم عکسه بود)
عاشق این تیکشم که گفتی

و خدا رو شکر می کنم که سرمایه درونیم را برای آن کس که باید باشد ...هنوز دست نخورده گذاشته ام

سرمایه ای به بزرگی یک احساس!!!

خدایا احساساتم را دوست دارم آنها سرمایه بزرگ زندگی من هستن آنها را حفظ کن

الهی آمین...
آآآآآآآآآآآآآمین
۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۳:۱۶ ...:: زرافه ::...
چه عکس با حالی!
موفق باشید.
سلام
طی تذکرات مکرر دوستان مبنی بربیخود بودن نام مستعار قبلی اسم مستعار بنده به لبخند تغییر یافت!
تحسینت میکنم..تشویقت میکنم..انتقادی هم ندارم ..خیلی این نوشتت رو دوست داشتم ..عکسشم رو خیلی خیلی...
یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">