این پست سفارشی است برای شخصی سفارشی...
این پست فقط برای یک نفر است...
یک نفری که هیچ وقت دراولین دیدارش گمان نمیکردم که همچین روزهایی را با او بگذرانم
روز اول که دیدمش قد بلندش برایم تعجب اور بود و صورت مهربانش ...
روز اول نوشته های او و فکر هایش برایم جالب بود
وروز اول همچیزش برایم جالب بود
اما هیچ گاه گمان نمیکردم که کارم با او به باهم بودن و دوستی و عاشقی و صیغه برسد
بعد از1سالی که از باهم بودنمان گذشت دیگر تقریبا همدیگر را شناخته بودیم همدیگر را دوست داشتیم آنقدر که خنده هایمان برای هم, دردل هایمان برای هم و گریه هایمان هم برای هم بود...
گاهی حتی درجاهایی که فکرش را هم نمیکردیم به کمک هم می آمدیم, به گونه ای که شاید هیچ کس نمیفهمید...
و حالاامشب شب عقد او بود
شبی که رفت تا به سرنوشتش برسد
وقتی که اورادر لباس سفید دیدم تنهاجمله ای که در ذهنم میگذشت این بود که:
سمانه جان الهی انقدر خوشبخت شوی که هیچ چیز ,نه دنیایی و نه اخرتی برایت حسرت نباشد...