عشق!!!
میرم کلاس طراحی اون هم از نوع خصوصی و حرفه ایش!
پنج نفریم، چهار دختر و یک پسر...
دختر ها از نوع فشن وباز و اوپن و پسر هم از نوع مامانی و خانومانه:)
بحث سر طراحی از روی عکس و راهکارهای تقلبی طراحی شد، و این که از روی عکس کشیدن هنر نیست و اینها که بگذریم...
استاد گفت :خب قبول!هفته ی بعد یک عکس بیارید تا منم راه غلط رو نشانتون بدم و هم راه درست رو اونوقت ارزش کارتون مشخص می شه!
یکی از دختر ها که خیلی فشن و اوپنه و توی دستش دست بندی به نام سیروان انداخته اعلام کرد که من عکس رو میارم!
همه گفتند حتما عکس سیروان!
گفت اره!
استاد گفت چرا انقدر این سیروان خسروی رو دوست داری؟
گفت :استا من عاشقشم!من 5000تا عکس ازش دارم!سالی 15 بار میرم تهران واسه کنسرتش!اسم صفحه اینیستام به نام اونه!برای تولدش براش کادو میفرستم!!!!و ....
استاد خنده ای کرد و گفت:تو این سن عادیه بزرگ تر ک شدین از سرتون میپره...
آن یکی دختر گفت :استاد من عشق تتلو هستم الان گرفتنشو و عجب صدایی دارد و....
این دفه پسر کلاس هم اظهار نظر کرد و گفت:استاد من عاشق بابی برون هستم
استاد گفت : کیه این اقا؟
گفت:اقا نیست خانمه!برترین گریمور زن دنیا که انجلینا جولی و برت پیت رو گریم میکنه!!!
استاد گفتگ: که این طور...
همه ساکت شدند و منتظر شدند تا من هم از عشقم بگویم!اما من ساکت بودم !
یکی از دختر ها نگاهم کرد و گفت: تو عاشق چی هستی؟
گفتم: من عاشق این ادما نمیشم!!
گفت : پس چی؟
گفتم: من عاشق آشپزیم، کیک پزی، شیرینی پزی و...
خنده ای کرد و چیزی نگفت و همه یک جور خیلی کوچک و حقیر نگاهم کردند...
الان که سه روز است ازین ماجرا میگذرد هنوز توی ذهنم به این نتیجه نرسیدم که باید حفظ ابرو میکردم و مثلا میگفتم من عاشق انریکو هستم یا همین جور که حس و عشق واقعیمو گفتم خوب بود!؟
آخه مگه بده آدم عاشق آشپزی باشه:/