گیج
چادرم را تازه ب شیوه ی جدید کش گذاشته بودم یعنی کش نگذاشته بودم دوتا بندجای کش گذاشته بودم و دور سرم میبستم انقدر این حالت خوب بود و روی سرم خوب می ایستاد که خودم کیف میکردم
راه را گرفته بودم و با مادرم که تازه از سر کار امده بود صحبت می کردم و از مزیت های این شیوه کش گذاری صحبت میکردم حس میکردم ناراحت است اما لبخندش چیز دیگری می گفت تا این که وسط راه لحنش عوض شد و شروع کرد از گفته های من به دوستم و دوستم به من صحبت کردن! به حدی عصبانی بود که به گفته خودش سینه اش درد گرفته بود و من بودم که مانده بودم این حرف هایی که من با اطمینان به دوستم زده بودم چطور به دست او رسیده بود
انقدر عصبانی هستم که میتوانم هرچه ک بین منو دوستم بوده را تمام کنم ولی سکوت کرده ام و نمیتوانم حرفم را به کسی بزنم
دلگیرم از خودم بابت اطمینانم
دلگیرم از دوستم بخاطر بی امانتیش
وخوشحالم از مادرم که هنوز برای من ارزش قائل است که به حرف خودم بیشتر دیگران ارزش میدهد
نمیدانم چه کنم
همچی را بهم بزنم؟
ببخشمش؟
یا این که با استخانی که در گلو هست همچنان سکوت کنم؟
گیجم و منتظر شاید روزگار خودش همچیز را درست کند...
به نظرم قطعا سطح روابطتون رو پایین بیارین که بدونه اشتباه کرده ولیکن مهمتر اینه که خودتون رو تذکر بدین تا دیگه تکرار نکنین و رازتون رو نگین.