غم دیوانه کننده
دوشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۰۸ ب.ظ

همه باید در شادی ها با من باشند،غم ،فقط سهم دل خودم است!باید بخورمش که فوران نکند
غم از دست دادن یک فرصت بزرگ برای بزرگ شدن و رسیدن به خدا
غم دوری
غم عشق
غم بی لیاقتی
این روزها نه خواب دارم و نه خوراک نه حرف میزنم و نه میخندم نه شادم و نه ناراحت
فقط باید خدا را شکر کرد و دست نیاز را پایین نیاورد
خدا هم نباید از غم من غمگین شود
همه میگویند حکمت
اما من میگویم بی لیاقتی
اما نه نا امیدم و نه دست بر میدارم
همچنان العفو میگویم تا اجابت شوم
کاروان کربلای دانشگاه بخاطر نا امنی کنسل شد
دیوانه ام کرد این غم ...........................................دیوانه
قسمت نبود گاه به گاهی ببینمت
تنها به قدر نیم نگاهی بیینمت
تو پشت ابرهایی و حتی نخواستی
یک شب تور ابه حیرت ماهی ببینمت
تو قطره میشوی و به دل چاه می روی
من میشوم کبوتر چاهی ببینمت
امشب خدا کند که تو از کوچه رد شوی
از لای پرده ی باز ،الهی ببینمت
هر طور میل توست همان میکنم عزیز
شاید خودت بخواهی ببینمت
امشب کنار پنجره ،مثل همیشه ام
حتی اگر تو خود نخواهی ببینمت
۹۳/۰۵/۲۰
در خماری
گوشه نگاهی
به ضریحت
بمانم