گمنامی با طعم شهرت

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر

گمنامی با طعم شهرت

دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید
رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش
و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او
و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده...
من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است
پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم
چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه...
و این گونه التحابم آرام می شود...

آخرین مطالب
  • ۲۷ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۱۶ دلم...
  • ۲۳ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۳۳ حرف...
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
  • ۱۰ شهریور ۹۵ ، ۱۳:۱۰ عشق!!!
آخرین نظرات
  • ۲۲ ارديبهشت ۹۷، ۱۴:۵۱ - حسین بوذرجمهری کجا؟ :/

عقد

يكشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۱۲ ق.ظ

امتحان را هر جور که بود دادم بی صبرانه منتظر پایان وقت بودم تا بیرون بپرم و با دوستم برم سر خاک رفقای فنیمان ....

بیرون امدم. ساعت چهار بود! تلفنم را دراوردم دنبال شمارش گشتم ،زنگش زدم:

-سمانه کجایی؟

-دارم میام ،نزدیکم!

-پس جلو فجر منتظرم.

در گرمایی که عرق از بین موهایم پایین میامد و از پیشانیم میچکید شوق دیدار او و رفتن به کنار مسجد فنی شوق و شوری در وجودم ایجاد می کرد...

از دور دیدمش شروع کردم به دست تکان دادن او هم به هم چنین ...باهم به راه افتادیم سمت مسجد فنی!

گفتمش :اوردی؟گفت نتونستم،نداشتیم!گفتم سمان قرار بود امروز باشه...موبایلش را دراورد گفت وایسا سرچ کنم...

-پیداش کردم ...عقد اخوت

و هر دو باهم زدیم زیر خنده که ما که دختریم باید عقد خواهر ببندیم 

گوشی را داد دست من گفت :بخونش ببینیم چیه؟

خواندمش هر دو از خواندم معنی ان به وجد امده بودیم و قدم هایمان تند تر میشد

رسیدیم به رفقای فنیمان ....گفت :کدامشان محمد توست ؟اشاره ای به قبر اولی کردم 

-این عشق منه...

و هر دو کنار او روی زمین نشستیم 

گوشیم را دراوردم و گفتم عقد که بی ساز دهل نمیشود.میثم مطیعی شروع کرد به خواندن (شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم شهدا شرمنده ایم)هردو ساکت چشممان را دوخته بودیم به سنگ قبر و....

نیم ساعت با صحبت و حرف و گریه و خنده گذشت و بلاخره تصمیم گرفتیم که عقد را ببندیم

دست راست هم دیگر را گرفتیم،حس میکردم محمد هم دست راستش در دست ماست و من خواندم و هر دو قبول کردیم....

چقدر احساس خوبیست خواهر شدن با کسی که فکر میکنی نیمه ی توست ...عهد بستیم و با کیک و بستنی و لواشک و...جشن گرفتیم 

چقدر این اتفاقات تکرار نشدنیست و چقدر خوبست دوست داشتن خوبان !!!

برای بیشتر شدن دوستیمان دعا کنید

۹۳/۰۳/۱۱ موافقین ۲ مخالفین ۰
ملت- حب

نظرات  (۴)

چه کار جالبی ...
موفق باشید .
البته منظورم فقط عهد اخوت نیست ، عهدتان با آن شهید گمنام هم ابتکار جالبی است ...

+ خواهشا برای آن شهید گمنام احترام بیشتری قائل باشید ... خب ، خوب نیست که اصلاحاتی مثل "عشق من" را به کار می برید یا اینکه می گویید : حس میکردم محمد هم دست راستش در دست ماست ... البته می دانم که نیت شما خیر است و عهد با یک شهید احساس خوبی به شما می دهد اما خواهشا هر اصطلاحی را به کار نبرید ...
پاسخ:
سلام
نقد شما را با دیده منت میپذیرم منتهی باید بگویم که من عاشقش هستم و برای کسی که عاشقش هستی باید عشق خرج کنی شما به دلیل اینکه کلمه عشق در جای خودش به کار نبردم ناراحتین؟باید بگویم که اگر جایی برای به کار بردن این کلمه باشد همین جاست!عشق باید خدایی باشد و محمد من عشق خدایی و فرازمینی من است و عاشقش هستم
خدا این رفاقتهای پاک و محکمتر کنه ...
سلام...
آبجی منم میشی؟!
آغا چقدر این دوستان فنی بروبچه های خشی هستن..
پاسخ:
بله خانم ابجی شماهم میشیم چه افتخاری بالا تر از این؟
بله بچه های فنی خش تر این حرفان فکر کردی من با همه کس رفیق میشم؟نه بابا کورخوندی:)ههههه
۱۱ خرداد ۹۳ ، ۰۰:۳۰ پریشان نویس
واااای
تاحالا ازین کارا نکردم...
خیلی جالب بود...
حس متن منو برد باخودش...

به روزم با مادری ترین پسر فاطمه...
Www.parishaniat.blog.ir

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">