حالم بد است ...خسته ام...باز دیوانه شدم
خسته ای که خستگی را دوست دارد ولی انگار باید بگوید دوست داشت ...اما انگار واقعا این بار خسته است و خستگیش را دوست ندارد...
خسته است از دنیایی که چشمانش را به روی کودکانش بسته است ...خسته است از زجه ی کودکانی که به خاطر مسلمانیشان تیر میخورند...خسته است از مادرهایی که با زجه ای عمیق شهادت جگرگوشه شان را جشن میگیرند...خسته است از دنیایی که انگار کور و کر شده ...از دخترانی که که بزرگ ترین دغدغه شان شکستن کیلیپس سرشان است ...خسته است از پسرانی که بزرگترین مشکلشان تمام شدن چسب مویشان است...و خسته است از بی تفاوتی ها ...خسته است از عادی شدن ها ...خسته است از روشن فکری های ،شن رو فکری...وااااااااااااااااااااااااااااااااااااای حالم بد است حالم از خودم از وبم از دنیایم از بی تفاوتی هایم از کارهایی که کار نیست از...از ...از...واااااااااااااااااااااااای چقدر حالم بد است .........................................................
چقدر یک مستند می تواند زجر اور باشد
چقدر می تواند اشک اور باشد...