گمنام اگر در پی گمنامی بود هرگز گمنام نمیشد...او شهرت را خواست ...شهرت در کنار حوض کوثر
دنیا انگار قصد دارد که ما را بیازماید رقیب میطلبد و انگار همه سینه سپر کرده ایم که بایستیم درمقابلش و چه کودکانه گمان کردیم که چیزی هستیم در مقابل قدرت مافوق اراده ی او و حال که زندگیم مسیر حق و حقیقت را یافته است,چه زیبا میفهمم که...الیس الله بکاف عبده... من ملتهبم...اما حب تو در من خانه کرده است پس ملت_حب_آنه به دنبالت می آیم چون شک ندارم و من یتوکل علی الله فهو حسبه... و این گونه التحابم آرام می شود...
درعالم خیال به چشم آمدم پدر کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
موی سیاه او شده بود اندکی سپید گویی سپیده از افق شب دمیده بود
یاد آمدم که در دل شبها هزار بار دست نوازشم به سر و رو کشیده بود
از خود برون شدم به تماشای روی او کی لذت وصال بدین حد رسیده بود
چون محو شد خیال پدر از نظر مرا اشکی به روی گونه زردم چکیده بود "استاد شهریار"
ارسال نظر
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیانثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.